و دیونه رفتی یه شب بی نشونه
تو خواستی که قلبم پریشون بمونه
واست گریه ی من دیگه بی امونه
دل از درد عشقم یه دریای خونه
می خوام با تو باشم ، می خوام با تو باشم هنوز عاشقونه
ولی نازنینم . چگونه چگونه . چگونه چگونه
من از سبزه سبزم ،ولی خسته خسته
من از شهر عشقم ،ولی دل شکسته
می گفتم یه ابری ، یه هم رنگ بارون
یه بارون رحمت ، واسه سبزه زارون
می خوام با تو باشم ، می خوام با تو باشم هنوز عاشقونه
ولی نازنینم . چگونه چگونه . چگونه چگونه
می خواستم بگم من که عاشق ترینم
تو فرصت ندادی . تو فرصت ندادی . تو فرصت ندادی
حقیقت چه تلخه . چه تلخ شکستن حقیقت همینه که رفتی تو بی من
که رفتی تو بی من
عشق نگهداری می خواد، شبها بیداری می خواد، وقتی تنگه دل یار، از تو دلداری می خواد
خیلی وقته دیگه بارون نزده
رنگ عشق به این خیابون نزده،
خیلی وقته، دلی پرپر نشده
دل آسمون سبکتر نشده
خیلی وقته که دلم برای تو تنگ شده، قلبم از دوری تو خیلی دلتنگ شده،
بعد تو هیچ چیز دوست داشتنی نیست
بغض غصه از دلم رفتنی نیست
حرف عشق تو رو من با کی بگم همه حرفا که نیست گفتنی
میدانی دیشب در عمق تنهایهایم .
.در سکوت پایان ناپذیر اتاقم...
دلم برای خودم سوخت و خاکستر شد
برای دلی که هیچ ظلمی نکردو
هیچ جفایی نکرد و هیچ کس را نیازرد
اما خود ظلم و جفا دید و شکست
و خرد شد
برای دلی که می دانست نباید دل ببندد..
.اما بست،اخه چرااااااا...؟؟؟؟
تازه جرأت گفتنشم روهم نداشت
"دل:اگه بهش بگم دوست دارم و اون توجهی بهم نکنه چی"
واقعاً میمردم،
وای از دسته این غرور لعنتی که هرچی میکشم از اونه
بارها سعی کردم بگم اما
تا لبانم از هم باز شد دوباره مهر خاموشی بر ان خورد
دلی که تو معشوقش بودی....
اما گناه او چیست ؟؟؟؟
دلی که نمیدانست برای عاشق شدن باید قلبی عاشق را دید...
دلی که لحظه ای بی تو بودن را ندید
و حالا دیر زمانی است که تنهاست...
رفتی ..
خدایم پشت و پناهت
دنیا رو ببین از پشت اشکهای من
ببین چه غمگینانه به دنیا نگاه می کنه
ببین چه معصومانه به راهی که تو رفتی نگاه می کنه
ببین چه مظلومانه التماس می کنه که برگردی
ببین نشستم چشم انتظارت
با دلی پر از خون و دل خوردن
افسانه ها خاطره ها هنوز در تشبیه تو مانده اند
نمی دانند از کجا سر آغاز کنند و به پایان برسند
هنوزم باورم نمی شود که پایانی هم بود ...
یکی محبت میکنه و یکی ناز میکنه ! اونی که ناز میکنه همیشه محبت می بینه اما اونی که محبت میکنه همیشه تنهای تنهاست
| پنج شنبه 14 ارديبهشت 1391برچسب:,
|
18:48 | مرتضی|
همه طول شب را عاشق مي مانم. به سرزمين خيال مي روم و از عشق مي نويسم. از احساس خوب عاشق بودن. من عاشق اين احساسم…..
| پنج شنبه 14 ارديبهشت 1391برچسب:,
|
18:21 | مرتضی|
جاده هنوز خیس است و من همچنان می روم به خیال رد پای اشکهایت
ولی تردید مرا زجر می دهد
نمی دانم این خیسی اشکهای توست
یا خیسی شرم این جاده از شکست دوباره من؟؟؟
هر که آید گوید: گریه کن، تسکین است
گریه آرام دل غمگین است
چند سالی است که من می گریم
در پی تسکینم
ولی ای کاش کسی می دانست
چند دریا
بین ما فاصله است
من و آرام دل غمگینم ..
خدایا
آب دستته بذار زمین بیا پایین
اینجا آب هست
"آب" تو دلم تکون می خوره
همونی که می گفت نمی ذارم
"آب تو دلت تکون بخوره"
طوفان به پا کرده
موجِ دریای دلم به چشمام رسیده
خدایا
بیا پایین آرومم کن.
| چهار شنبه 13 ارديبهشت 1391برچسب:,
|
23:58 | مرتضی|
هیچوقت نفهمیدم که چرا درست همان کسی که فکر میکنی باهمه فرق داره یک روز مثل همه تنهات میزاره
تبادل لینک هوشمند برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان عاشق و آدرس mahtab.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.