عاشق
اي عشق ! من اگر تلخم گه اگر شيرين من اگر زشتم گه اگر زيبا اگرم در هستي يا كه در نيستي ام ، غرقم من اگر مستم وديوانه يا كه هشيارم و فرزانه من اگر گه خودم هستم و گه توام تو مرا بخش و به خود وامگذار! تو مرا بخش و به خود وامگذار ! اي عشق جانسوزم ! اگر رد ميكني رد كن ولي من به جز درگاه تو جايي ندارم . به جز تو باكسي كاري ندارم . عشق ما جاوید است,شاید من و تو ما نشویم بین ما یک سد است,پشت این سد قلب من و تو محبوس است رد پایت روی قلبم پیداست,حرفهایت در فکرم جاریست بالهایمان قدرت پرواز ندارند,بالهایمان چیده شده بدست کسانی است که عشق را نمی فهمند. میترسم از قلب تو بیرون بروم,مثل یک ابر اسیری که در باد است اره این قصه من و توست,همچنان واقعیت تلخ است تقدیم به بهترین دلیل زندگیم MAHTAB این شعر توسط یکی از دوستان خوبم بهم پیشنهاد شد و من خوشم اومد وبراتون گزاشتمش ای شعر تقدیم به الهه عشقم به مهتاب عزیزم و امیدوارم هیچ وقت این شعر برامون مصدلق پیدا نکنه " تو مهتابي" تو مهتابي تو بي تابي تو روشن تر ز هر آبي تو خوبي پرز احساسي ولي من خسته و تنها و شايد سرنوشت اينست و شايد سهم من اينست و شايد ها و بايد ها ....... و اينک در دلم گرماي عشق توست که چون خورشيد هستي سوز ميماند که جان مي بخشد و گرمي ولي ناگاه مي ميرد و بعد از آن زمستاني پر از سرما که مي ميرد در آن هر آنچه از احساس مي رويد و تاريکي و تنهائي و ياد دل انگيزت که با خود مي برد من را به شهر آشنائي ها،به عصر هم صدائي ها و مي آرد به ياد من شب سرد جدائي را و آن موسيقي غم انگيزو غم افزا و تو با آن همه خوبي و تو با آن صداي غرق مهجوري ومن با اشک و با گريه به تو گفتم حقيقت را چنان که بود و تو خنديدي و گفتي که حرفت عاقلانه نيست که حرفت در دل سنگم ندارد هيچ تاثيري و بسيارند آنان که به من گويند دائم اين سخن ها را و گفتي ديگرت فرصت براي هم صدائي نيست وليکن بود ميدانم ! و من بي هيچ چون و چرا گفتم: خداحافظ !خداحافظ ............ و تو رفتي و من ماندم در اين غربتگه ديرين کنار عطر ياد تو به ياد آن غم شيرين به سر آمد بهار ما خزان شد روزگار ما ومن ديدم تو را در کوچه باغ آشنايي مان که با ياري دگر بهار ديگري را پيش رو داري ومن را در زمستان غم عشقت رها کردي ! ومن از تو بريدم چون تو را با ديگري ديدم و ديدم حاصل عشقم به جز ننگ تو چيزي نيست ! پشيمان گشته ام از عشق ولي ديگر گزيري نيست براي قلب عاشق هم به جز سوختن راهي نيست " با تشكر از : احسان عزیز " زندگی به من آموخت که چگونه گریه کنم اما گریه به من نیاموخت که چگونه زندگی کنم.....تو نیز به من آموختی چگونه دوست بدارم اما به من نیاموختی که چگونه تو رو فراموش کنم اگر کلمه دوستت دارم قيام عليه بندهاي ميان من و توست اگر کلمه دوستت دارم راضي کننده و تسکين دهنده قلب هاست اگر کلمه دوستت دارم پايان همه جدايي هاست اگر کلمه دوستت دارم نشانگر عشق راستين من به توست اگر کلمه دوستت دارم کليد زندان من و توست پس با تمام وجود فرياد ميزنم دوستت دارم نشنو از نی ، نی حصیری بی نواست بشنو از دل ، دل حریم کبریاست نی بسوزد خاک و خاکستر شود دل بسوزد خانه ی دلبر شود تو رو خواستن اشتباه بود - تو رو دیدن یه گناه بود - دلم از گناه نترسید - که وجودت چون پناه بود تو بودی باور من-تو یار و یاور من- تو بودی عشق اول-رفیق آخر من- تو بودی شور هستی-رفیق خوب مستی-تو بودی کعبه ی عشق-مثل خدا پرستی سفری غریب داشتم توی چشمای قشنگت،سفری که بر نگشتم غرق شدم توی نگاهت، دل ساده ی ساده کوله بار سفرم بود،چشم تو مثل یه سایه همجا همسفرم بود،من همون لحظه اول آخر راه و میدیدم،تپش عشق و تو رگهام عاشقانه می چشیدم سلام سلام به تمام دوستان اول حرفم بزارین یک گله(شکایت)از تمام دوستای خودم بکنم اونم اینه که من چند وقتی تقریبا هر روز کم یا زیاد اپ دارم ولی با توجه به تعداد بازدیدای وبم نظر خیلی کم شده میدونم زحمت داره نوشتن نظر چون دیر لود میشه ولی بازم بی زحمت نظر بدین مثلا امروز(یعنی دیروز چون ساعت12 شده) من 140 بازدید داشتم ولی فقط 2 نظر این خیلی بده و معنیش اینه که وب من مشکلی داره . اگه واقعا مشکل داره بهم بگین تغییر بدمش بازم تشکر بخاطر همکاریتو اونم پیشا پیش نظر نظر نظر نظر نظر نظر نظر نظر نظر نظر نظر نظر نظر نظر شبا همش به میخونه میرم من سراغ می و پیمونه میرم من تو ای میخونه ها خسته دردم به دنبال دل خودم میگردم میخونه من قلبه تو سجده شکر به درگاه خداست که هرچه دارم از اون دارم وامیدم همش به اوست من امید و توکل رو با تو یادگرفتم الهه عشقم دلم گم شده پیداش میکنم من اگه عاشقت وای به حالش رسواش میکنم من دلم تنها پناهش بعد خدا تویی پس من این دل رو به دست تو سپردم یک روز خیمه زدی تو سرنوشتم منم از عاشقی واست نو شتم گمون کردی هنوزم پر شر و شورم هنوز عاشقم و خیلی صبور اون روز که اومدی تو سرنوشتم من با تو عشق رو نوشتم میدونی هنوزم پر شر و شورم هنوزم عاشقم و خیلی صبورم ولی عشق تو من و از خودم و بدی های دور و برم دور کرد تو که قدر وفام و ندونستی میشد یک رنگ بمونی نتونستی گمون نکن تو دستات یک اسیرم دگه قلبم و از تو پس میگیرم من برات همیشه یک رنگ می مونم چه باشی چه نباشی بدون من تو دستات یک اسیرم و هیچ وقت قلبم و ازت پس نمیگیرم دوست دارم مهتاب نظرررررررررررررررررررررر بودنها همیشه با بودن معنی نمیشود، خطاست که بیاندیشیم عشق حاصل همراهی دراز مدت و زناشویی طولانی است. عشق فرزند قرابت روح است و این وابستگی اگر به لحظهای خلق نشود به سالها و حتی نسلها موجود نخواهد شد. عشقورزی یعنی زندگی. وقتی علم شیمی برای تفسیر واکنش های عشقی وارد عمل میشود ... خیلییییییییییییییییییییییی جالب ولی اگه نمیخوای نظر بدی نرو ببین اشک رازیست...لبخند رازیست...عشق رازیست... نمیدونم که چی شد یهو شدی عزیزم زندگی اجبار است ... مرگ انتظار است ... عشق یک بار است ... جدایی دشوار است ... ولی یاد تو تکرار است ... ! همیشه به یادتم فرشته همیشگی من شب هارا به روز روز ها را به شب میرسانم تنها با یاد خدا و یاد تنها عشق زندگیم دوست دارم تا اخرین لحظه بودنم نظررررررررررررررررررررربده آنقدر بوسیدمش تا خسته شد خسته از بوسیدن پیوسته شد خواست تا لب بر شکوه وا کند لب نهادم بر لبش تا بسته شد : گفته بودم که اگر بوسه دهی ، توبه کنم که دگر باره از این خطاها نکنم بوسه دادی ، چو بر خاست لبت از لب من توبه کردم که دگر توبه ی بی جا نکنم تا آمدم بگم تابانتر از خورشيد نيست وقتی چشمان تو را ديدم منصرف شدم تا آمدم بگم دريا بسيار پهناور است وقتی دل عاشق تو را ديدم منصرف شدم تا آمدم بگم زندگی زيباست تو را ديدم زندگی زيباتر شد . تا آمدم بگويم ((من)) وقتی تو را ديدم ((ما)) جايگزين کلامم شد. نظررررررررررررررررررررررررررررررررررر هرگز نديدم بر لبی لبخنده زيبای تو را هرگز نميگيرد کسی در قلبم جای تو را سرزمين دلم سالها بر اثر جفای روزگار غريب و سرد به سرزمين يخ زده تبديل شده بود تا اينکه وجود گرما بخش تو با آن نگاه پر اميد ، جوانه های سبز اميد را در دلم کاشت و اينک دلم يکپارچه سبز است و اين سبزی را مديون آفتاب مهربانی توست که بر ناکجاآباد دلم تابيدی و سيراب از هر مهربانی کردی.کاش اين نور مهرت هرگز به غروب ننشيند نميدانی :بغضی گلويم را گرفته که مهيب ترين رعد و برق ها و سخت ترين باران ها هم نمي توانند آن را بشکنند ،امّا تو ای زيباي من با کوچکترين تلنگر چشمانت آن را شکستی و سيلی عظيم بر روی گونه های داغم جاری ساختی. اميد اينکه هيچ وقت گلهای عشق و محبت در قلبمان پژمرده نگردد. شب مستی را بهانه کردم تا صبح گريستم تا کسی نداند من عاشق کيستم شب مستی را بهانه کردم تا صبح گريستم تا کسی نداند من عاشق کيستم غم تنها ترین تنهای دنیا تویی زیباترین زیبای دنیا تو مثل امید یک قناری قراری بر دل هر بی قراری منم یلدای بی پایان عاشق تو بودی مرحم زخم شقایق تویی لالایی خواب خوش آواز بالم را مشکن در اوج پرواز نگاهت را می پرستم ای نگارم فدای تار مویت هر چه دارم از کجاا بنويسم ؟ داستان شيرين دوستی اي را که مالامال صداقت است و اکنون به سپيدی اشک،اشکی چون شمع ،شمعی چو نور، نوری چون ماه ، ماهی چون تو است. اگر ابرها باريدن را فراموش کنند ،اگر چشمها گريستن را فراموش کنند ، اگر لبها خنديدن را فراموش کنند ،اگر قلبها دوست داشتن را فراموش کنند ،من هرگز تو را فراموش نميکنم .روزی تو را فراموش ميکنم که مرگم فرا رسد! نظر نظر عشق یک جوشش کور است و پیوندی از سر نابینایی. اما دوست داشتن پیوندی است خودآگاه و از روی بصیرت روشن و زلال.عشق بیشتر از غریزه آب می خورد و هر چه از غریزه سر می زند بی ارزش است و دوست داشتن از روح طلوع می کند و تا هر جا که یک روح ارتفاع دارد، دوست داشتن نیز همگام با آن اوج می گیرد. تقدیم به ماه بی رغیبم طوفان زده بودم به سراب تو رسیدم. یعنی به سرچشمه ناب تو رسیدم. من دفتر صدبرگ خیالات تو بودم.کم کم به غلط های کتاب تو رسیدم چشم تو در ان فلسفه ها غوطه ورم کرد.اما به فلاطون شراب تو رسیدم یک عمر در این اینه از شکل مسیحا پرسیدم و دیدم به جواب تو رسیدم تو سهم سراسیمه ترین مست خود باش.من هم که به یک نیمه خوب تو رسیدم پاداش مرا حالت شایسته تری نیست؟"چون هیچ ثوابان به عذاب تورسیدم پر میوه ترین فصل پریشان شدنی توتابیدی و با رنگ و لعاب تو رسیدم بوسیدمت و در بغلت ارام گرفتم.خندیدی و گفتی به حساب تو رسیدم نظر یادتون نرهههههههههههههههههههههههه
و نبودنها هم با نبودن.
کاشکی در نبودنهامان باشیم،
که بهترین بودنها در نبودنهاست؛
بودنهایی که غبار بودن و غم نبودن نمیپذیرد؛
بودنهایی که رنگ نبودن نخواهد پذیرفت، هرگز… هرگز… هرگز.
و چه حیف که من، در بودنهایم، نیستم؛
و صد افسوس که نبودنهایم بودنی ندارد؛
و اگر هم که نبودنم، بودن بدون نبودنی داشت،
با بودنهای نبودنم، صوابکار نشدم؛ وای بر من خطاکار… وای بر من… وای.
جبران خلیل جبران – بالهای شکسته
ابرها از بالاي بالاي بالا، قدري پايين آمده بودند، قدري به زمين زميني نزديک بودند، ديگر نه فخري بود و نه غروري، ديگر نه فصلي بود و عبوري، ديگر هيچ فاصله اي به معني دوري نبود، آنجا آسمان زمين بود و زمين آسمان. آنجا، مه همچون بوي حضور تو چيزي فراچنگيافت و دست نايافتني مي نمود. آنجا…، آری آنجا عشقی سر میگرفت…
— ضربالمثل
عشق زمان و مرتبه سرش نمیشود.
— واتسیایانا
یکدیگر را دوست بدارید یا هلاک شوید.
موری شوآرتز
در عشق، شاعریم و در ازدواج، فیلسوف.
— لئونید اس. سوخوروف
کاری که از دل برآید را نتوان نابود ساخت.
— جنن روث
تنها در عشق است که میتوان با خدا بود.
— آلبرت شوایتزر
عشق: مفهومی که توضیحی برایش نیست.
— جان رالستون سائل
دردآورترین رنجهای عشق، شیرین و گواراست.
پرسی بیش شلی
هرچه میخواهی با من بکن، اما فقط دوستم بدار.
— چاک پالاهنیوک
هیچ گریزی از عشق، جز عشقورزی بیشتر نیست.
— هنری دیوید ثارو
مرد با چشمانش عاشق میشود و زن با گوشهایش.
— لئو تولستوی
با اندک احساس عاشقانهای، هر کسی شاعر میشود.
— افلاطون
وقتی به دنبال عشق میگردی، با قلبت به پیشرو، نه با مغزت.
— مارک توآین
یک کلام ما را از تمام درد و سختیهای زندگی رهایی میبخشد؛ عشق.
— سوفوکلوس
از عشقورزی محبوب نیرو میگیریم، و در عشقورزی به او، جرات مییابیم.
— تائو زو
عشق برترین احساس دنیاست، اما وقتی که پایان مییابد… بدترین است!
— اسکات تامسون
آنگاه که عشق و مهارت در هم میآمیزند، شاهکاری را باید به انتظار نشست.
— جان روسکین
میتوانی تمام دنیا را به محبوبت ببخشی، اما ماندگارترین هدیه کلامی مهربانانه خواهد بود.
— ژاک پیر ریبالت
عشق یک حس یا شور و هیجان نیست، عشق دارایی است، و هرگاه به آن دستیافتی غنی خواهی شد.
— تی وِندِتا
هر چه بیشتر میاندیشم، بیشتر به این نتیجه میرسم که هیچ چیز هنرمندانهتر از عشقورزی به یکدیگر نیست.
— ونسان ونگوگ
ادامـ ـه مطلــ ـب
اشک آنشب لبخند عشقم بود...
قصه نیستم که بگویی...نغمه نیستم که بخوانی...صدا نیستم که بشنوی
یا چیزی که چنان که بدانی...یا چیزی که چنان ببینی...من درد مشترکم را فریاد کن ...
دستت را به من بده دستهای تو با من آشناست...
ای دیر یافت که با تو سخن میگویم
بسان که ابر با طوفان...بسان که علف با صحرا...بسان که باران با دریا...بسان که پرنده با راهها...بسان درخت که با جنگل سخن میگوید...
زیرا که ریشه های تو را من دریا فته ام ...زیرا که صدای تو با صدای من آشناست
تا به خودم اومدم
دیدم برات میمیرم
حالا که عاشقت شدم
پشتمو خالی میکنی
رفتی حالا حرف دلو ازکی باید بگیرم
حالا که دیوونتم تنهام میذاری
اینه رسمش
حالا که زندگیمی تنهام میزاری
اینه رسمش
مگه نامسلمونی خدانداری
اینه رسمش
یکمی که فکر کنی میبینی جز من کسی نداری
اینه رسمش،اینه رسمش
عشق در غالب دلها ، در شکلها و در رنگها تقریبا مشابهی ، تجلی می شود و دارای صفات و حالات و مظاهر مشترکی است، اما دوست داشتن در هر روحی جلوه ای خاص خویش را دارد و از روح رنگ می گیرد و چون روحها ، برخلاف غریزه ها ، هر کدام رنگی از ارتفاع و بعدی و طعم و عطری دارند ویژه خویش، می توان گفت که به شماره هر روحی، دوست داشتنی است
عشق با شناسنامه بی ارتباط نیست و گذر فصلها و عبور سالها برآن اثر می گذارد، اما دوست داشتن در ورای سن و زمان و خراج زندگی میکند و بر آشیانه بلندش ،روز روزگار را دستی نیست... دوست داشتن چنان در روح غرق است و گیج و جذب زیباییهای روح که زیباییهای محسوس را به گونه ای دیگر می بیند.عشق طوفانی و متلاطم و بوقلمون صفت است. اما دوست داشتن آرام و استوار و پروقار است و سرشار از نجابت.
عشق با دوری و نزدیکی در نوسان است.اگر دوری به طول انجامد ضعیف می شود، اگر تمام دوام یابد به ابتذال می کشد و تنها با بیم و امید و تزلزل و اضطراب و " دیدار و پرهیز" زنده و نیرومند می ماند. اما دوست داشتن با این حالات ناآشناست.
De$ign:khanoomi |