عاشق

 

 

 

می رسم از راه زردم زرد می دانی که نه؟

ساک در دست و دلی پر درد می دانی که نه؟

مثل بغضم سرشکسته مثل گنبد زرد زرد

مثل کاشی های کف دلسرد می دانی که نه؟

خم شدم در اولین درگاه یعنی السلام

یا خجالت پیش پای مرد می دانی که نه؟

دستها این دستها انگورهای سمی اند

مثل قومی که به تو بد کرد می دانی که نه؟

دستها این دستها و آن ضریح پاک ؟ وای!

قصه ی آیینه است و گرد می دانی که نه؟

غرق مامونی ترین کابوس ها بودم ولی

دل نهیبم زد بیا برگرد می دانی که نه؟

غرق لبخندی خودم دارم تو را می بینمت

از سر گلدسته با صوت اذان می چینمت

واژه از بند غزل بیرون پرید از اشتیاق

خوش به حال دل همین ساعت که با این اتفاق-

شور و حالی در خودش احساس کرد و پر کشید

مرغ عشقم رفت و همراه کبوترها پرید

دستهای سمی ام انگار بوی گل گرفت

چهره ی زردم دوباره رنگ و روی گل گرفت

در من انگار اتفاق تازه ای افتاده است

در دلم یک شور بی اندازه ای افتاده است

عفو کن می خواهم از اینهم صمیمی تر شوم

زیر باران نگاه مهربانت تر شوم

اصلا آغا امشبُ مشهد نباش

پاشو امشب رو بیا کرمون بشین

پاشو امشب رو بیا مهمون ما

انگوراتو از تو باغ ما بچین

امشبو دعوت این ترانه باش

آخه این ترانه بی تاب شماست

سهم عاشقی که جیبش خالیه

خیلی وقته که فقط خواب شماست

...

دارم انگورای باغُ می شورم

شاید اومد رد شد از تو باغمون

آفتی سمی نباشه رو درخت

داغ دیگه ای نیاد رو داغمون

ای خدا بارون بزن شهرو بشور

اینهمه سیاهیو پاکش بکن

آخه آغا دعوته تو شهرمون

چشامونو لایق خاکش بکن

 تولد هشتمین اختر تابناک اسمان امامت و ولایت مبارک باد

| 26 مهر 1389برچسب:,| 19:40 | مرتضی|

 

عاشقانه "

اي شب از روياي تو رنگين شده

سينه از عطر توام سنگين شده

اي به روي چشم من گسترده خويش

شاديم بخشيده از اندوه بيش

همچو باراني كه شويد جسم خاك

هستيم ز آلودگيها كرده پاك

اي تپش‌هاي تن سوزان من

آتشي در سايه مژگان من

اي ز گندمزارها سرشارتر

اي ز زرين شاخه‌ها پربارتر

اي در بگشوده بر خورشيدها

در هجوم ظلمت ترديدها

با تو ام ديگر ز دردي بيم نيست

هست اگر، جز درد خوشبختيم نيست

اين دل تنگ من و اين بار نور ؟

هاي هوي زندگي در قعر گور ؟

اي دو چشمانت چمنزاران من

داغ چشمت خورده بر چشمان من

پيش از اينت گر كه در خود داشتم

هر كسي را تو نمي‌انگاشتم

 درد تاريكيست درد خواستن

رفتن و بيهوده خود را كاستن

سر نهادن بر سيه دل سينه‌ها

سينه الودن به چرك كينه‌ها

در نوازش، نيش ماران يافتن

زهر در لبخند ياران يافتن

زر نهادن در كف طرارها

گم شدن در پهنه بازارها

آه، اي با جان من آميخته

اي مرا از گور من انگيخته

چون ستاره، با دو بال زرنشان

آمده از دوردست آسمان

از تو تنهاييم خاموشي گرفت

پيكرم بوي هم‌آغوشي گرفت

جوي خشك سينه‌ام را آب تو

بستر رگهام را سيلاب تو

در جهاني اينچنين سرد و سياه

با قدمهايت قدمهايم براه

اي به زير پوستم پنهان شده

همچو خون در پوستم جوشان شده

گيسويم را از نوازش سوخته

گونه‌هام از هرم خواهش سوخته

آه، اي بيگانه با پيراهنم

آشناي سبزه‌زاران تنم

آه، اي روشن طلوع بي‌غروب

آفتاب سرزمين‌هاي جنوب

آه، آه اي از سحر شاداب‌تر

از بهاران تازه‌تر  سيراب‌تر

عشق ديگر نيست اين ، اين خيرگيست

چلچراغي در سكوت و تيرگيست

عشق چون در سينه‌ام بيدار شد

از طلب پا تا سرم ايثار شد

اين دگر من نيستم ، من نيستم

حيف از آن عمري كه با «من» زيستم

اي لبانم بوسه‌گاه بوسه‌ات

خيره چشمانم به راه بوسه‌ات

اي تشنج‌هاي لذت در تنم

اي خطوط پيكرت پيراهنم

آه... مي‌خواهم كه بشكافم ز هم

همچو ابري اشك ريزم هاي هاي

اين دل تنگ من و اين دود عود ؟

در شبستان، زخمه‌هاي چنگ و رود ؟

اين فضاي خالي و پروازها ؟

اين شب خاموش و اين آوازها ؟

اي نگاهت لاي لاي سحر بار

گاهوار كودكان بي‌قرار

اي نفسهايت نسيم نيم‌خواب

شسته از من لرزه‌هاي اضطراب

خفته در لبخند فرداهاي من

رفته تا اعماق دنياهاي من

اي مرا با شور شعر آميخته

اين‌همه اتش به شعرم ريخته

چون تب عشقم چنين افروختي

لاجرم شعرم به آتش سوختي

برای تمام زندگیم

M2

 

| 25 مهر 1389برچسب:,| 22:44 | مرتضی|

 

زند گی با تو

زندگی با تو کردن خوش است

به امید وصل تو بودن خوش است

اشک خونین ز چشم در پیش تو چکیدن خوش است

می از ساغر لب میگو ن تو نو شیدن خوش است

ناله نی و آهی جگر کشیدن پیش تو خوش است

همچو مجنون زنجیر عشق تو درپا انداختن خوش است

چو پروانه بگرد شمع رخسار تو سوختن خوش است

دربند عشق توهمچو عشا ق جها ن شهره ءآفاق شدن خوش است

سر به بالین تو ماندن و جا ن از برای تو دادن خوش است

 

تقدیم به ستاره عشق

MAHTAB

| 25 مهر 1389برچسب:,| 22:42 | مرتضی|

 

 

ای عزیز دل من "        

بی توخوش نیست دلم بی تو ای محرم راز

چه کنم با گل سرخ ؟

چه کنم با گل ناز ؟

تک و تنها چه بگویم به بهار ؟

گر سراغ از تو گرفت چه بگویم به نسیم ؟

گر بهاران پرسد :

« لاله زار تو کجاست » ؟

من پر از عطر خوش هم نفسی

تو چرا تنهائی ؟

غمگسار تو کجاست ؟

من و این سینه تنگ من و پائیز غم آلوده درد

همدمم سایه تنهائی خویش بی بهار رخ یار

تک و تنها چه بگویم چه بگویم به بهار ؟

بی تو ای راحت جان با دل شیدا چه کنم

با جهانی غم و حسرت من تنها چه کنم

عشق و بی تابی من مایه بدنامی توست

با تو پاکیزه تر از گل من رسوا چه کنم

در پی گمشده ای گرد جهان می گردم

ای خدا گر نشد این گم شده پیدا چه کنم

مردمان قطره آبی به کف آرند و خوشند

من که مردم زعطش برلب دریا چه کنم

گرچه امروز مرا نیست زپی فردائی

گرنبندم دل از امروز به فردا چه کنم

روی برتافت زمن آنکه جهان هست

بعد از این گر نکنم پشت به دنیا چه کنم

 I LOVE YOU

MAHTAB

| 25 مهر 1389برچسب:,| 22:31 | مرتضی|

 

اي عشق !

من اگر تلخم گه اگر شيرين

من اگر زشتم گه اگر زيبا

اگرم در هستي يا كه در نيستي ام ، غرقم

من اگر مستم وديوانه يا كه هشيارم و فرزانه

من اگر گه خودم هستم و گه توام

 

             تو مرا بخش و به خود وامگذار!

       تو مرا بخش و به خود وامگذار !

اي عشق جانسوزم !

اگر رد ميكني رد كن ولي من به جز درگاه تو جايي ندارم .

به جز تو باكسي كاري ندارم .


عشق ما جاوید است,شاید من و تو ما نشویم

بین ما یک سد است,پشت این سد قلب من و تو محبوس است

 

رد پایت روی قلبم پیداست,حرفهایت در فکرم جاریست

بالهایمان قدرت پرواز ندارند,بالهایمان چیده شده بدست کسانی است که عشق را نمی فهمند.

 

میترسم از قلب تو بیرون بروم,مثل یک ابر اسیری که در باد است

اره این قصه من و توست,همچنان واقعیت تلخ است

 

تقدیم به بهترین دلیل زندگیم  MAHTAB

 

 

 

| 25 مهر 1389برچسب:,| 22:29 | مرتضی|

 

این شعر توسط یکی از دوستان خوبم بهم پیشنهاد شد و من خوشم اومد وبراتون گزاشتمش

ای شعر تقدیم به الهه عشقم به مهتاب عزیزم و امیدوارم هیچ وقت این شعر برامون مصدلق پیدا نکنه

 

" تو مهتابي"  

       

تو مهتابي تو بي تابي

    تو روشن تر ز هر آبي

        تو خوبي پرز احساسي

                ولي من خسته و تنها

و شايد سرنوشت اينست

    و شايد سهم من اينست

و شايد ها و بايد ها .......

و اينک در دلم گرماي عشق توست

    که چون خورشيد هستي سوز ميماند

    که جان مي بخشد و گرمي ولي ناگاه مي ميرد

                و بعد از آن زمستاني پر از سرما

                که مي ميرد در آن هر آنچه از احساس مي رويد

    و تاريکي و تنهائي و ياد دل انگيزت

        که با خود مي برد من را به شهر آشنائي ها،به عصر هم صدائي ها

    و مي آرد به ياد من شب سرد جدائي را

و آن موسيقي غم انگيزو غم افزا

و تو با آن همه خوبي

و تو با آن صداي غرق مهجوري

ومن با اشک و با گريه به تو گفتم حقيقت را چنان که بود

و تو خنديدي و گفتي که حرفت عاقلانه نيست

                که حرفت در دل سنگم ندارد هيچ تاثيري

و بسيارند آنان که به من گويند دائم اين سخن ها را

و گفتي ديگرت فرصت براي هم صدائي نيست

وليکن بود ميدانم !

و من بي هيچ چون و چرا گفتم:

                        خداحافظ !خداحافظ ............

و تو رفتي و من ماندم در اين غربتگه ديرين

                کنار عطر ياد تو به ياد آن غم شيرين

                به سر آمد بهار ما خزان شد روزگار ما

    ومن ديدم تو را در کوچه باغ آشنايي مان

        که با ياري دگر بهار ديگري را پيش رو داري

    ومن را در زمستان غم عشقت رها کردي !

    ومن از تو بريدم چون تو را با ديگري ديدم

        و ديدم حاصل عشقم به جز ننگ تو چيزي نيست !

                پشيمان گشته ام از عشق ولي ديگر گزيري نيست

                            براي قلب عاشق هم به جز سوختن راهي نيست

 

" با تشكر از : احسان عزیز "      

 

| 25 مهر 1389برچسب:,| 22:21 | مرتضی|

بودن‌ها همیشه با بودن معنی نمی‌شود،
و نبودن‌ها هم با نبودن.

کاشکی در نبودن‌هامان باشیم،
که بهترین بودن‌ها در نبودن‌هاست؛
بودن‌هایی که غبار بودن و غم نبودن نمی‌پذیرد؛
بودن‌هایی که رنگ نبودن نخواهد پذیرفت، هرگز… هرگز… هرگز.

و چه حیف که من، در بودن‌هایم، نیستم؛
و صد افسوس که نبودن‌هایم بودنی ندارد؛
و اگر هم که نبودنم، بودن بدون نبودنی داشت،
با بودن‌های نبودنم، صواب‌کار نشدم؛ وای بر من خطاکار… وای بر من… وای.

| 21 مهر 1389برچسب:,| 23:7 | مرتضی|

خطاست که بیاندیشیم عشق حاصل همراهی دراز مدت و زناشویی طولانی است. عشق فرزند قرابت روح است و این وابستگی اگر به لحظه‌ای خلق نشود به سالها و حتی نسلها موجود نخواهد شد.

جبران خلیل جبران – بالهای شکسته

| 21 مهر 1389برچسب:,| 22:59 | مرتضی|


ابرها از بالاي بالاي بالا، قدري پايين آمده بودند، قدري به زمين زميني نزديک بودند، ديگر نه فخري بود و نه غروري، ديگر نه فصلي بود و عبوري، ديگر هيچ فاصله اي به معني دوري نبود، آنجا آسمان زمين بود و زمين آسمان. آنجا، مه همچون بوي حضور تو چيزي فراچنگيافت و دست نايافتني مي نمود. آنجا…، آری آنجا عشقی سر می‌گرفت…

| 21 مهر 1389برچسب:مه, آسمان, ادبی, زمین, شاعرانه, عاشقانه, عشق, عشقی,| 22:57 | مرتضی|

عشق‌ورزی یعنی زندگی.
— ضرب‌المثل

عشق زمان و مرتبه سرش نمی‌شود.
— واتسیایانا

یکدیگر را دوست بدارید یا هلاک شوید.
موری شوآرتز

در عشق، شاعریم و در ازدواج، فیلسوف.
— لئونید اس. سوخوروف

کاری که از دل برآید را نتوان نابود ساخت.
— جنن روث

تنها در عشق است که می‌توان با خدا بود.
— آلبرت شوایتزر

عشق: مفهومی که توضیحی برایش نیست.
— جان رالستون سائل

دردآورترین رنج‌های عشق، شیرین و گواراست.
پرسی بیش شلی

هرچه می‌خواهی با من بکن، اما فقط دوستم بدار.
— چاک پالاهنیوک

هیچ گریزی از عشق، جز عشق‌ورزی بیشتر نیست.
— هنری دیوید ثارو

مرد با چشمانش عاشق می‌شود و زن با گوش‌هایش.
— لئو تولستوی

با اندک احساس عاشقانه‌ای، هر کسی شاعر می‌شود.
— افلاطون

وقتی به دنبال عشق می‌گردی، با قلبت به پیش‌رو، نه با مغزت.
— مارک توآین

یک کلام ما را از تمام درد و سختی‌های زندگی رهایی می‌بخشد؛ عشق.
— سوفوکلوس

از عشق‌ورزی محبوب نیرو می‌گیریم، و در عشق‌ورزی به او، جرات می‌یابیم.
— تائو زو

عشق برترین احساس دنیاست، اما وقتی که پایان می‌یابد… بدترین است!
— اسکات تامسون

آنگاه که عشق و مهارت در هم می‌آمیزند، شاهکاری را باید به انتظار نشست.
— جان روسکین

می‌توانی تمام دنیا را به محبوبت ببخشی، اما ماندگارترین هدیه کلامی مهربانانه خواهد بود.
— ژاک پیر ریبالت

عشق یک حس یا شور و هیجان نیست، عشق دارایی است، و هرگاه به آن دست‌یافتی غنی خواهی شد.
— تی وِندِتا

هر چه بیشتر می‌اندیشم، بیشتر به این نتیجه می‌رسم که هیچ چیز هنرمندانه‌تر از عشق‌ورزی به یکدیگر نیست.
— ونسان ون‌گوگ

| 21 مهر 1389برچسب:,| 22:52 | مرتضی|

 

وقتی علم شیمی برای تفسیر واکنش های عشقی وارد عمل میشود ...

خیلییییییییییییییییییییییی جالب ولی اگه نمیخوای نظر بدی نرو ببین

 


ادامـ ـه مطلــ ـب
| 20 مهر 1389برچسب:,| 22:35 | مرتضی|

اشک رازیست...لبخند رازیست...عشق رازیست...

اشک آنشب لبخند عشقم بود...

قصه نیستم که بگویی...نغمه نیستم که بخوانی...صدا نیستم که بشنوی

یا چیزی که چنان که بدانی...یا چیزی که چنان ببینی...من درد مشترکم را فریاد کن ...

دستت را به من بده دستهای تو با من آشناست...

ای دیر یافت که با تو سخن میگویم

بسان که ابر با طوفان...بسان که علف با صحرا...بسان که باران با دریا...بسان که پرنده با راهها...بسان درخت که با جنگل سخن میگوید...

زیرا که ریشه های تو را من دریا فته ام ...زیرا که صدای تو با صدای من آشناست

| 20 مهر 1389برچسب:,| 22:3 | مرتضی|

نمیدونم که چی شد یهو شدی عزیزم

تا به خودم اومدم

دیدم برات میمیرم

حالا که عاشقت شدم

پشتمو خالی میکنی

رفتی حالا حرف دلو ازکی باید بگیرم

حالا که دیوونتم تنهام میذاری

اینه رسمش

حالا که زندگیمی تنهام میزاری

اینه رسمش

مگه نامسلمونی خدانداری

اینه رسمش

یکمی که فکر کنی میبینی جز من کسی نداری

اینه رسمش،اینه رسمش

| 20 مهر 1389برچسب:,| 21:56 | مرتضی|

عشق یک جوشش کور است و پیوندی از سر نابینایی. اما دوست داشتن پیوندی است خودآگاه و از روی بصیرت روشن و زلال.عشق بیشتر از غریزه آب می خورد و هر چه از غریزه سر می زند بی ارزش است و دوست داشتن از روح طلوع می کند و تا هر جا که یک روح ارتفاع دارد، دوست داشتن نیز همگام با آن اوج می گیرد.


 


عشق در غالب دلها ، در شکلها و در رنگها تقریبا مشابهی ، تجلی می شود و دارای صفات و حالات و مظاهر مشترکی است، اما دوست داشتن در هر روحی جلوه ای خاص خویش را دارد و از روح رنگ می گیرد و چون روحها ، برخلاف غریزه ها ، هر کدام رنگی از ارتفاع و بعدی و طعم و عطری دارند ویژه خویش، می توان گفت که به شماره هر روحی، دوست داشتنی است


 


عشق با شناسنامه بی ارتباط نیست و گذر فصلها و عبور سالها برآن اثر می گذارد، اما دوست داشتن در ورای سن و زمان و خراج زندگی میکند و بر آشیانه بلندش ،روز  روزگار را دستی نیست... دوست داشتن چنان در روح غرق است و گیج و جذب زیباییهای روح که زیباییهای محسوس را به گونه ای دیگر می بیند.عشق طوفانی و متلاطم و بوقلمون صفت است. اما دوست داشتن آرام و استوار و پروقار است و سرشار از نجابت.


 


عشق با دوری و نزدیکی در نوسان است.اگر دوری به طول انجامد ضعیف می شود، اگر تمام دوام یابد به ابتذال می کشد و تنها با بیم و امید و تزلزل و اضطراب و " دیدار و پرهیز" زنده و نیرومند می ماند. اما دوست داشتن با این حالات ناآشناست.

| 17 مهر 1389برچسب:,| 23:4 | مرتضی|

 

مانده ام تا شب تردید به پایان برسد            وهم ان قصه که گفتید به پایان برسد

نور را سر بکشد حادثه ای شوم و غریب     اخرین جرعه خورشید به پایان برسد

گردش خوشه ی افلاک بپیچد در هم           چرخه عشوه ناهید به پایان برسد

جام جم بشکند و فکر خدایی نکند              شوکت مجلس جمشید به پایان برسد

عشق اغاز تپش های جنون در رگ ماست    و از ان لحظه بترس به پایان برسد

امین شیرزادی

تقدیم به عشق همیشگیم به مهتاب قشنگم

| 15 مهر 1389برچسب:,| 19:13 | مرتضی|

 

میتوان ایینه بود و صدق را تفهیم کرد              میتوان خود را به یک لبخند هم تسلیم کرد

میتوان بر روی دشت بیکران قلب تو              نقشه جغرافیای عشق راترسیم کرد

میتوان با یک سبد گل های لبخند سفید            ائتلاف زرد غم با درد را تحریم کرد

کی میتوان در زیر سقفی از تفاهم ودوستی       سهم اندوه دلت را با دلم تقسیم کرد

میتوان از اشک من طعم محبت را چشید        عشق را در ذهن سخت سنگ هم تفهیم کرد

میتوان در امتداد جاده ی سبز وفا                در مسیر دل تمام خویش راتقدیم کرد

فرخ شهری

این شعر رو تقدیم میکنم به قشنگترین غزل زندگیم به الهه عشقم به مهتاب عزیز

| 15 مهر 1389برچسب:,| 19:5 | مرتضی|

اگر واقعا عاشقش باشی ، حتی فکر کردن به او باعث شادی و آرامشتان می شود . اگر واقعا عاشقش باشی ، در کنار او که هستید ، احساس امنیت می کنید . اگر واقعا عاشقش باشی ، حتی با شنیدن صدایش ، ضربان قلب خود را در سینه حس می کنید . اگر واقعا عاشقش باشی ، زمانی که در کنارش راه می روید احساس غرور می کنید . اگر واقعا عاشقش باشی ، تحمل دوری اش برایتان سخت و دشوار است . اگر واقعا عاشقش باشی ، حتی تصور بدون او زیستن برایتان دشوا ر است . اگر واقعا عاشقش باشی ، شیرین ترین لحظات عمرتان لحظاتی است که با او گذرانده اید . اگر واقعا عاشقش باشی ، حاضرید برای خوشحالی اش دست به هرکاری بزنید . اگر واقعا عاشقش باشی ، هر چیزی را که متعلق به اوست ، دوست دارید . اگر واقعا عاشقش باشی ، برای دیدن مجددش لحظه شماری می کنید . اگر واقعا عاشقش باشی ، حاضرید از خواسته های خود برای شادی او بگذرید . اگر واقعا عاشقش باشی ، به علایق او بیشتر از علایق خود اهمیت می دهید . اگر واقعا عاشقش باشی ، حاضرید به هرجایی بروید فقط او در کنارتان باشد . اگر واقعا عاشقش باشی ، ناخود آگاه برایش احترام خاصی قائل هستید . اگر واقعا عاشقش باشی ، واژه تنهایی برایتان بی معناست . اگر واقعا عاشقش باشی ، آرزوهایتان آرزوهای اوست . اگر واقعا عاشقش باشی ، در دل زمستان هم احساس بهاری بودن دارید . اگر واقعا عاشقش باشی ، با موفقیت و محبوبیت او شاد و احساس سربلندی می کنید . اگر واقعا عاشقش باشی ، او برای شما زیباترین و بهترین خواهد بود اگرچه در واقع چنین نباشد . اگر واقعا عاشقش باشی ، تحمل سختی ها برایتان آسان و دلخوشی های زندگیتان فراوان می شوند . اگر واقعا عاشقش باشی ، به همه چیز امیدوارانه می نگرید و رسیدن به آرزوهایتان را آسان می شمارید . اگر واقعا عاشقش باشی ، در مواقعی که به بن بست می رسید ، با صحبت کردن با او به آرامش می رسید . گر واقعا عاشقش باشی ، شادی اش برایتان زیباترین منظره دنیا و ناراحتی اش برایتان سنگین ترین غم دنیاست . به راستی دوست داشتن چه زیباست ،این طور نیست ؟
| 14 مهر 1389برچسب:,| 18:9 | مرتضی|

عشق دستمال کاغذی به اشک !

www.love65.mihanblog.com

 

دستمال کاغذی به اشک گفت:

قطره قطره‌ات طلاست

یک کم از طلای خود حراج می‌کنی؟

عاشقم!

با من ازدواج می‌کنی؟

اشک گفت:

ازدواج اشک و دستمالِ کاغذی!

تو چقدر ساده‌ای

خوش خیال کاغذی!

توی ازدواج ما

تو مچاله می‌شوی

چرک می‌شوی و تکه‌ای زباله می‌شوی

پس برو و بی‌خیال باش

عاشقی کجاست!

تو فقط

دستمال باش!

دستمال کاغذی، دلش شکست

گوشه‌ای کنار جعبه‌اش نشست

گریه کرد و گریه کرد و گریه کرد

در تن سفید و نازکش دوید

خونِ درد

آخرش، دستمال کاغذی مچاله شد

مثل تکه‌ای زباله شد

او ولی شبیه دیگران نشد

چرک و زشت مثل این و آن نشد

رفت اگرچه توی سطل آشغال

پاک بود و عاشق و زلال

او با تمام دستمال‌های کاغذی فرق داشت

چون که در میان قلب خود

دانه‌های اشک کاشت

| 13 مهر 1389برچسب:,| 9:8 | مرتضی|

نماد عشق یک قلب است. اما نماد عاشقی قلبی هست که تیر وسطش خورده. کمتر کسی شاید راز این قلب تیر خورده را بداند. لااقل من در اینترنت هر چه گشتم نه به فارسی و نه به انگلیسی در این زمینه چیزی ندیدم.
در نتیجه خودم می نویسمش تا هر کسی دنبال معنایش گشت، جوابش را اینجا پیدا کند.

در باور یونانیان باستان هر پدیده ای یک خدایی داشت. همه خدایان هم یک خدا یا پادشاه بزرگداشتند که اسمش زئوس بود. یک شب به مناسبتی زئوس همه خدایان را به جشنی در معبد کوه المپ دعوت کرده بود.
دیوانگی و جنون هم خدایی داشت بنام مانیا. مانیا چون خودش خدای دیوانگی بود طبیعتا عقل درست و حسابی هم نداشت و بیش از حد شراب خورده بود. دیوانه باشی، مست هم شده باشی. چه شود!



خدایان از هر دری سخنی می گفتند تا اینکه نوبت به آفریدیته رسید که خدای عشق بود. حرف های خدای عشق به مذاق خدای جنون خوش نیامد و این دیوانه عالم ناگهان تیری را در کمانش گذاشت و از آنسوی مجلس به سمت خدای عشق پرتاب کرد. تیر خدای جنون به چشم خدای عشق خورد و عشق را کور کرد.
هیاهویی در مجلس در گرفت و خدایان خواستار مجازات خدای جنون شدند. زئوس خدای خدایان مدتی اندیشه کرد و بعد به عنوان مجازات این عمل، دستور داد که چون خدای دیوانگی چشم خدای عشق را کور کرده است، پس خودش هم باید تا ابد عصا کش خدای عشق شود. از آن زمان به بعد عشق هر کجا می خواهد برود جنون دستش را می گیرد و راهنمایی اش می کند.
به همین دلیل است که می گویند عشق کور است و عاشق دیوانه و مجنون می شود. پس تیر و قلب و نقش این دل تیر خورده ای که می بینید ریشه در اسطوره های یونان باستان دارد.
بعدها رومیان باستان آیین و اسطوره های یونانیان را پذیرفتند و تنها نام خدایانشان را عوض کردند. در افسانه های روم باستان زئوس را ژوپیتر، خدای جنون را ارا و خدای عشق را ونوس می نامیدند.
در نتیجه به باور آنها ارای دیوانه چشم ونوس زیبا را کور کرد.
عشق واقعا جنون است اما اگر دو طرفه و واقعی باشد لذتی دارد که مپرس. ولی عشق یکطرفه انسان را پریشان و خوار و حقیر می کند

| 13 مهر 1389برچسب:,| 9:7 | مرتضی|

sms عاشقانه و پندآموز

سلام چهار حرف داره عشق سه حرف داره گل دو حرف داره اما تو حرف نداری

 جاده ی زندگی نباید صاف و مستقیم باشد و گرنه خوابمان می گیرد دست اندازها نعمتند
میدونی؟ اگه صخره و سنگ تو مسیر رودخونه نباشند صدای آب اصلا قشنگ نیست.......

راز موفقیت را نمیدانم اما راز شکست در راضی نگه داشتن همگان است

اگه غمگین بودی واحتیاج به درد دل داشتی خبرم کن.بهت قول نمیدم بخندونمت ولی این قول رومیدم که باهات گریه کنم

یک نفر . . .
یک جایی . . .
یک وقتی . . .
تموم رویاش . . .
لبخند تو بود . . .
پس یک جایی . . .
یک وقتی . . .
با یک لبخند یادش کن
| 13 مهر 1389برچسب:,| 9:5 | مرتضی|


 

در شب کوچک من ، افسوس

باد با برگ درختان میعادی دارد

در شب کوچک من دلهرهء ویرانیست

 

گوش کن

وزش ظلمت را می شنوی ؟

من غریبانه به این خوشبختی می نگرم

من به نومیدی خود معتادم

گوش کن

وزش ظلمت را می شنوی ؟

 

در شب اکنون چیزی می گذرد

ماه سرخست و مشوش

و بر این بام که هر لحظه در او بیم فرو ریختن است

ابرها، همچون انبوه عزاداران

لحظهء باریدن را گوئی منتظرند

 

لحظه ای

و پس از آن، هیچ.

پشت این پنجره شب دارد می لرزد

و زمین دارد

باز می ماند از چرخش

پشت این پنجره یک نامعلوم

نگران من و تست

 

ای سراپایت سبز

دستهایت را چون خاطره ای سوزان، در دستان عاشق من

                         [بگذار

و لبانت را چون حسی گرم از هستی

به نوازش لبهای عاشق من بسپار

باد ما را با خود خواهد برد

باد ما را با خود خواهد برد

 

| 13 مهر 1389برچسب:,| 9:2 | مرتضی|

 

              

             عادت

  

آغوشتو به غیر من به روی هیشکی وا نکن

منو از این دلخوشیها آرامشم جدا نکن

من برای با تو بودن پر عشق و خواهشم

واسه بودن کنارت تو بگو به هر کجا پر میکشم

 

منو تو آغوشت بگیر آغوش تو مقدسه

بوسیدنت برای من تولد یک نفسه

چشمای مهربون تو منو به آتیش میکشه

نوازشه دستای تو عادت ترکم نمیشه

 

فقط تو آغوش خودم دغدغه ها تو جا بذار

به پای عشق من بمون هیچکسو جای من نیار

مهر لباتو رو تن و روی لب کسی نزن

فقط به من بوسه بزن به روح و جسم وتن من

| 13 مهر 1389برچسب:,| 9:0 | مرتضی|

به یاد او که بودن را ممکن ساخت ...

لحظه نبودن نيستن ها ، اگر منت مي نهي بر كلام من ، با حترام سلامت مي گويم

 و هزار گلپونه بوسه به چشمانت هديه مي دهم. قابل ناز چشمانت را ندارد.

ديرروز يادگاري هايت همدم من شدند و به حرفهاي نگفته من گوش دادند.

 و برايم دلسوزي كردند. البته به روش خودشان كه همان سكوت تكراري بود و

يادآوري خاطرات با تو بودن.

دست نوشته ات را مي بوسيدم و گريه مي كردم. زيبا ، به بزرگي مهرباني ات ببخش

 كه اشكهايم دست خطت را بوسيدند. باز هم ستاره به ستاره جستجويت كردم.

ولي نيافتمت.

از كهكشان دلسپردگي من خسته شدي كه تاب ماندن نياوردي و بي خبر رفتي ؟

مهتاب كهكشان نيافتني من ، آنقدر بي تاب ديدنت شده ام كه دلتنگي ام را به قاصدك سپردم

 و به هزار شعر و ترانه رقصان به سوي تو فرستادم.

روزها و شبها به دنبالت آمدند و تو را نديدند. قاصدك هم برنگشت.

 شايد او هم شيفته نگاه مهربانت شد. باشد،

اشكالي ندارد. تو عزيزي ، اگه يه قاصدك هم از من قبول كني ، خودش دنيايي است.

كاش ياسهايي كه برايت پرپر شدند و به سويت آمدند، دوست داشتنم را برايت آواز

كنند.كاش باران بعد از ظهرهايت، تو را به ياد اشكهاي من بيندازد.

نازنين ، هر پرنده سفر كرده اي از تو مي خواند و هر غنچه اي كه مي شكفد،

 نام تو را بر زبان مي آورد. نيم نگاهي به روزهاي تنهايي ام كن و

 لحظه هاي زرد و بي صداي مرا تو آبي و ترانه باران كن.

بگذار باز هم قاصدك ترانه هاي من در هواي دلتنگي تو پرواز كند.

 همين حوالي بي قراري ها باز هم گلهاي بي تابي شكفته.

 زيبا ، امشب ، شام غريبان عاشقانه من و تو است. به

يادت مثل شمع مي سوزم و ذره ذره وجودم آب مي شود.

تو هم به ياد بي تابي هايم شمعي روشن كن و بگذار مثل من بسوزد.

مهرباني باران ، يادم كن در هر شبي كه بي ستاره شد.
................................................................................

 




اين روزا كه ميگذرد احساس مي كنم

يكي از جاده هاي پر و پيچ و خم و مه آلود

زندگي منو به سوي خود مي خواند.....

براي پيدا كردنش همه جا را مي گردم

از هر پنجره بازي به اميد اينكه اورا ببينم

سرك مي كشم ولي نيست......

روزها منتظر يه قاصدك تا خبري برايم بياورد

ولي قاصدكها هم نشاني من را گم كرده اند......

شبها آسمان را نگاه مي كنم تا شايد بتوانم نشونيشو

از ستاره ها بگيرم ولي ستاره ها هم يادشون

رفته نيم نگاهي به زمين بندازن تا نگاه يه منتظر

را ببينند.....
تنهايي رو بيشتر از هميشه احساس مي كنم .

خسته تر و دلتنگ تر از هميشه به دنبال پناهگاه امن و

مطمئن خود مي گردم تا با رسيدن بهش كمي

آرامش بگيرم ولي مثل اينكه مهربوني كه اون بالاست

به تنهايي محكومم كرده.....

مهربون عالم اگر تو اينطور ميخواي باشه

من كه حرفي ندارم همه ي دلتنگيها و بي كسي ها

براي من ولي ازت ميخوام اوني كه دوست ندارم

هيچ وقت غمشو ببينم بخنده و شاد باشه.

اونو تنهاش نذار و هميشه باهاش باش .

فقط اي كاش بهم مي گفتي تا كي چشمهاي

منتظرم بايد به جاده ي زندگي باشه....؟؟؟


..........................................................


مهربونم:

کاش میدانستی چه دردی در این صدا زدن ها نهفته

کاش می دیدی تمام اشتیاق و حسرتی که در پشت خیسی چشمانم

مات و مبهم به زنجیر کشیده شده

داغی اشکهایم گرمی نگاهت را بر گونه هایم حمل می کنند

دلم تنگ است

دلم برایت تنگ است

دلم برای با تو بودن تنگ است

میدانی....دلم برای حرف هایت

درد دلهایت

برای نوازش هایت ...

دلم بدجوری برایت تنگ شده

اشتیاق تلخ تمام وجودم را در بر گرفته
....

...........................................................

 

 
  دوباره تنها شده ام،دوباره دلم هواي تو را کرده.

  خودکارم را از ابر پر مي کنم و برايت از باران مي نويسم.

  به ياد شبي مي افتم که تو را ميان شمع ها ديدم.

  دوباره مي خواهم به سوي تو بيايم.تو را کجا مي توان ديد؟

  در آواز شب اويز هاي عاشق؟

  در چشمان يک عاشق مضطرب؟

  در سلام کودکي که تازه واژه را آموخته؟

  دلم مي خواهد وقتي باغها بيدارند،براي تو نامه بنويسم.

  و تو نامه هايم را بخواني و جواب آنها را به نشاني همه ي غريبان جهان بفرستي.

  اي کاش مي توانستم تنهاييم را براي تو معنا کنم و از گوشه هاي افق برايت آواز
  بخوانم.

  کاش مي توانستم هميشه از تو بنويسم.

  مي ترسم روزي نتوانم بنويسم و دفترهايم خالي بمانند و حرفهاي ناگفته ام هرگز به
  دنيا نيايند.

  مي ترسم نتوانم بنويسم و کسي ادامه ي سرود قلبم را نشنود.

  مي ترسم نتوانم بنويسم وآخرين نامه ام در سکوتي محض بميرد وتازه ترين شعرم به تو
  هديه نشود.

  دوباره شب،دوباره طپش اين دل بي قرارم.

  دوباره سايه ي حرف هاي تو که روي ديوار روبرو مي افتد.

  دلم مي خواهد همه ي ديوارها پنجره شوند و من تو را ميان چشمهايم بنشانم.

  دوباره شب ،دوباره تنهايي و دوباره خودکاري که با همه ي ابر هاي عالم پر نمي شود.

  دوباره شب،دوباره ياد تو که اين دل بي قرار را بيدار نگه داشته.

  دوباره شب،دوباره تنهايي،دوباره سکوت،دوباره من و يک دنيا خاطره...

 

جهت دسترسي به کلیه نامه های عاشقانه به بخش نامه های عاشقانه مراجعه كنيد ...

| 11 مهر 1389برچسب:,| 10:47 | مرتضی|

| 11 مهر 1389برچسب:,| 10:43 | مرتضی|

 

باز در چهره خاموش خیال
خنده زد چشم گناه آموزت
باز من ماندم و در غربت دل
حسرت بوسه هستی سوزت
باز من ماندم و یك مشت هوس
باز من ماندم و یك مشت امید
یاد آن پرتو سوزنده عشق
كه ز چشمت به دل من تابید
باز در خلوت من دست خیال
صورت شاد ترا نقش نمود
بر لبانت هوس مستی ریخت
در نگاهت عطش طوفان بود
یاد آن شب كه ترا دیدم و گفت
دل من با دلت افسانه عشق
چشم من دید در آن چشم سیاه
نگهی تشنه و دیوانه عشق
یاد آن بوسه كه هنگام وداع
بر لبم شعله حسرت افروخت
یاد آن خنده بیرنگ و خموش
كه سراپای وجودم را سوخت
رفتی و در دل من ماند به جای
عشقی آلوده به نومیدی و درد
نگهی گمشده در پرده اشك
حسرتی یخ زده در خنده سرد
آه اگر باز بسویم آیی
دیگر از كف ندهم آسانت
ترسم این شعله سوزنده عشق
آخر آتش فكند بر جانت

| 11 مهر 1389برچسب:,| 10:41 | مرتضی|

فکرو زکرم تو بودی او روزا یادته

                                    اون دل کوچیکه من جلوی پات بود یادته

رفتیو با رفتنت پا گزاشتی رو دلم

                                    سرم داره گیج میره تو کجایی عشقه من

وقتی میخواستی بری گفتی بهم غصه نخور

                                             دلو سپردم من به تو غصه نخور

گفتم بهت زود بیا دل من تنگه برات

                                        تو نرفتیو میگی آخه عزیز دلت میاد

میگفتی من برمیگردم خیلی زود

                                       دلو جونم همشون فدای یه تاره موت

ولی رفتیو خیلی وقته نامه ندادی تو برام

                                        آخه پس چی شد بگو تو جواب نامه هام

یه نامه همش دادی همون شده آب غذام

                                       نمیدونی یه غمیه بهم میگه باهات میام

من غمو می خوام چکار آخه تو بهم بگو

                                      فقط نگو دوست ندارم جونه من اینو نگو

آخه عاشقت بودم دیوانه وار باور بکن

                                     دل من تنگه به راحت تو منو یاریم بکن

شبا یه غمی میاد تویه سینم باهام حرف میزنه

                                     می خواد نا امید کنه از نا امیدی دم میزنه

شایدم دیگه نیای این جوری که بوش میاد

                                فکر کنم وقتی بیای ببینی جنازم رو دوش میاد

اون موقع بگو ببینم دلت برام تنگ میشه ؟

                                   این زمین و آب گل برای تو چه رنگ میشه؟

خلاصه کشتی مارو با این ادائو اشوه هات

                                    دل من تنگه برات* تنگه برات* تنگه برات

وای الان صبح میشه هو هنوز که من نخوابیدم

                                   یه روز دیگم تموم شدش ولی من نفهمیدم

دفتر شعرم دیگه پر شده کجایی تو می خوام برم

                                 دیگه کاری ندارم اینجا روی زمین دارم میرم  

تو نبودیو غمت عشقه تو کشت مارو

                                          زیر خاک دفنمو خاک خورد مارو

| 2 مهر 1389برچسب:,| 0:46 | مرتضی|

سلام به همه دوستای خوبم امیدوارم خوب باشین من امروز اومدم فقط خبر بدم که وب گروهی ما با نام (جمع عاشقان)شروع به کارکرد امیدوارم خوشتون بیاد و شماهم به جمع ما بپیوندین دوستون دارم التماس دعا
| 21 شهريور 1389برچسب:,| 0:30 | مرتضی|

متن اهنگ یاد تو ازامید عامری

یاد تو از دلم بیرون نمیره/ تو بیا تا دلم اروم بگیره

چشمای تو دستای تو دیگه غریبن با من/ من موندم عشق تو و غصه و غم

دستای  گرمت و باز بکش رو سرم  بی تو میمیرم و بی تو خاکسترم

دستای  گرمت و باز بکش رو سرم  بی تو میمیرم و بی تو خاکسترم

یاد و خاطرت از دلم نرفت چشمای تو هیچ وقت یادم نرفت/ یاد عشقت مونده تو قلبه من بی تو میمیرم بی تو میمیرم

دستای  گرمت و باز بکش رو سرم  بی تو میمیرم و بی تو خاکسترم

دستای  گرمت و باز بکش رو سرم  بی تو میمیرم و بی تو خاکسترم

یاد تو از دلم بیرون نمیره/ تو بیا تا دلم اروم بگیره

چشمای تو دستای تو دیگه غریبن با من  من موندم عشق تو و غصه و غم

یاد و خاطرت از دلم نرفت چشمای تو هیچ وقت یادم نرفت یاد عشقت مونده تو قلبه من بی تو میمیرم بی تو میمیرم

دستای  گرمت و باز بکش رو سرم  بی تو میمیرم و بی تو خاکسترم

دستای  گرمت و باز بکش رو سرم  بی تو میمیرم و بی تو خاکسترم

دوست دارم الهه عشقم

| 20 شهريور 1389برچسب:,| 15:14 | مرتضی|

سلام به دوستای عزیز یک خواهش توی یک هفته ای که نیستم برای اعلام امادگی برای همکاری به وب زیر سر بزنین اگه دوست نداشتین هم همینجا نظر بدین برگردم جواب میدم ولی این وب که ادرسش رو نوشتم ازدوستان و نویسنده های وب گروهیه

http://wantedboy.loxblog.com/

با تشکر

| 17 شهريور 1389برچسب:,| 14:43 | مرتضی|

توجه                                    توجه                                                         

همه دوستای عاشق من توجه کنین

من چند وقت بیش یک نظر داشتم از دوستی به نام عرفان که گفته بود بیایم باهم جمع بشیم و کاری کنیم تا عاشقا به عشقشون برسن منم امروز تصمیم گرفتم دست به ساخت یک وب گروهی بزنیم که نویسنده های اون برو بچه های عاشق باشن اونم عاشقای واقعی تا شاید با این کار بتونیم با تبادل نظر و همکاری مقداری از مشکلاتمون رو حل کنیم و کمی از غم هامون رو با هم قسمت کنیم تا سبک بشیم چون هم فکری و درد دل بهترین راه برای سبک شدن حالا از تمام دوستای عاشقم که حاظر به این کارن میخوام اسم و ایمیل یا ادرس وب شون رو بزارن تا در اولین فرصت دست به ساخت این وب بزنیم من دوست دارم اقا عرفان که باعث این فکر شد اولین نفر باشه که بیاد برای شروع کار این وب اولین عاشق

| 17 شهريور 1389برچسب:,| 1:10 | مرتضی|

متن اهنگ یاد تو ازامید عامری

یاد تو از دلم بیرون نمیره/ تو بیا تا دلم اروم بگیره

چشمای تو دستای تو دیگه غریبن با من/ من موندم عشق تو و غصه و غم

دستای  گرمت و باز بکش رو سرم  بی تو میمیرم و بی تو خاکسترم

دستای  گرمت و باز بکش رو سرم  بی تو میمیرم و بی تو خاکسترم

یاد و خاطرت از دلم نرفت چشمای تو هیچ وقت یادم نرفت/ یاد عشقت مونده تو قلبه من بی تو میمیرم بی تو میمیرم

دستای  گرمت و باز بکش رو سرم  بی تو میمیرم و بی تو خاکسترم

دستای  گرمت و باز بکش رو سرم  بی تو میمیرم و بی تو خاکسترم

یاد تو از دلم بیرون نمیره/ تو بیا تا دلم اروم بگیره

چشمای تو دستای تو دیگه غریبن با من  من موندم عشق تو و غصه و غم

یاد و خاطرت از دلم نرفت چشمای تو هیچ وقت یادم نرفت یاد عشقت مونده تو قلبه من بی تو میمیرم بی تو میمیرم

دستای  گرمت و باز بکش رو سرم  بی تو میمیرم و بی تو خاکسترم

دستای  گرمت و باز بکش رو سرم  بی تو میمیرم و بی تو خاکسترم

دوست دارم الهه عشقم

| 17 شهريور 1389برچسب:,| 0:54 | مرتضی|

و اینم متن اهنگ عذاب محسن یگانه از البوم رگ خواب

تقدیم به تو بهترین عشق دنیا به مهتاب عزیزم

حالا که امید بودن تو کنارم داره میمیره /منم وگریه ممتد نصف شب و دوباره دلم داره میگیره

حالا که نیستی و بغض گلوم رو گرفته چه جور بشکنمش/بیا ببین دقیقه هایی که نیستی انقدره دلگیره که داره از غصه میمیره

عذابم میده این جای خالی زجرم میده این خاطرات و فکرم بی تو داغون و خستس کاش بره از یادم اون صداتو

عذابم میده ....... عذابم میده ....... عذابم میده .......

منم واین جای خالی که بی تو هیچ وقت پر نمیشه منم واین عکس کهنه که از گریم دلخور نمیشه  منم و این حال و روزی که بی تو تعریفی نداره  منم و این جسم تو خالی که بی توهی کم میاره

عذابم میده این جای خالی زجرم میده این خاطرات و فکرم بی تو داغون و خستس کاش بره از یادم اون صداتو

عذابم میده این جای خالی زجرم میده این خاطرات و فکرم بی تو داغون و خستس کاش بره از یادم اون صداتو

عذابم میده ....... عذابم میده ....... عذابم میده .......

تا خوابت و می بینم میگم شاید وقتش رسیده /بیخوابی  می شینه توی چشمام محلت نمیده

 نه دباره نیستی تو شعرام حرفی واسه گفتن ندارم/دوباره نیستی و بغض گلوم و میگیره باز کم میارم

حالا که امید بودن تو کنارم داره میمیره /منم وگریه ممتد نصف شب و دوباره دلم داره میگیره

حالا که نیستی و بغض گلوم رو گرفته چه جور بشکنمش/بیا ببین دقیقه هایی که نیستی انقدره دلگیره که داره از غصه میمیره

عذابم میده این جای خالی زجرم میده این خاطرات و فکرم بی تو داغون و خستس کاش بره از یادم اون صداتو

عذابم میده این جای خالی زجرم میده این خاطرات و فکرم بی تو داغون و خستس کاش بره از یادم اون صداتو

عذابم میده ....... عذابم میده ....... عذابم میده .......

| 16 شهريور 1389برچسب:رگ خواب,| 0:59 | مرتضی|

متن اهنگ نباشی از البوم رگ خواب محسن یگانه

تقدیم به الهه عشقم که تک ستاره اسمون منه

نباشی کل این دنیا واسم قدره یک تابوت/ نبودت مثل کبریت و دلم انباره باروته

نباشی روز  تاریکم یک اقیانوس اتیشه/ تمام غصه دنیا تو قلبم ته نشین میشه

دنیارو بی تو نمیخوام یک لحظه /دنیا بی چشمات یک دروغ محضه

دنیارو بی تو نمیخوام یک لحظه دنیا/ بی چشمات یک دروغ محضه

نباشی هر شب و هر روزهمش ویلون و اوارم/ با فکرت  زنده میمونم تا وقتی که نفس دارم

تا وقتی که نبود تویک روز کاری بده دستم /بمون تا اخر دنیا بمونی تا تهش هستم

دنیارو بی تو نمیخوام یک لحظه /دنیا بی چشمات یک دروغ محضه

دنیارو بی تو نمیخوام یک لحظه دنیا/ بی چشمات یک دروغ محضه

| 16 شهريور 1389برچسب:رگ خواب,| 0:53 | مرتضی|

اینم متن اهنگ رگ خواب محسن یگانه که با تمام وجودم تقدیم میکنم به الهه عشقم مهتاب عزیز

رگ خواب این دل تو دست تو بوده/ ترک های قلبم شکست تو بوده

من و با یک لبخند به ابرا کشوندی/ بایک قطره اشکت به اتیش نشوندی

مدارا نکردی با دلواپسی/هام ندیده گرفتی غم بی کسی هام

با این ارزویی که بی تو محاله /یک شب خواب اروم فقط یک خیاله

چقدر حیف این عشق همینطور حدرشه /یکی از من و تو بره این دربه درشه بره این دربه در شه

باید سر کنم با این جای خالی /حالا تو نبودم بگو در چه حالی

مدارا نکردی با دلواپسی هام/ ندیده گرفتی غم بی کسی هام

با این ارزویی که بی تو محاله /یک شب خواب اروم فقط یک خیاله

 

| 16 شهريور 1389برچسب:رگ خواب,| 0:50 | مرتضی|

اینم متن اهنگ سکوت از البوم رگ خواب محسن یگانه البوم قشنگیه

روزای سخته نبودن با تو خلع امید رو تجربه کردم داغ دلم  که بی تو تازه میشد هم نفسم شد سایه سردم

تو رو میدیدم از اون ور ابرا که میخوای سر سری ازمن رد شی

اسمون رو بی تو خط خطی کردم چه جوری میتونی انقده بد شی چه جوری میتونی انقده بد شی

سکوت قلبت رو بشکن و برگرد نزار این فاصله بیشتر از این شه نمیخوام مثل گذشته که رفتی دوباره اخر قصه همین شه

سکوت قلبت رو بشکن و برگرد نزار این فاصله بیشتر از این شه نمیخوام مثل گذشته که رفتی دوباره اخر قصه همین شه

روزای سخته نبودن با تو دور نبودنت رو خط کشیدم تازه میفهمم که اشتباهم این بود که چهره عشقم رو غلط کشیدم

عشق تو دار و ندار دلم بود اومدی دار و ندارم رو بردی

بیا سکوتت رو بشکن و برگرد که هنوزم تو دل من نمردی که هنوزم تو دل من نمردی

سکوت قلبت رو بشکن و برگرد نزار این فاصله بیشتر از این شه نمیخوام مثل گذشته که رفتی دوباره اخر قصه همین شه

سکوت قلبت رو بشکن و برگرد نزار این فاصله بیشتر از این شه نمیخوام مثل گذشته که رفتی دوباره اخر قصه همین شه

عشق همیشگی من مهتاب

| 16 شهريور 1389برچسب:,| 0:25 | مرتضی|

سلام  دوستای خوبم میدونین من عاشق اهنگ فیلم الهه زیگوراتم اگه کاملش رو دیده باشی حتما این اهنگ رو شنیدین خیلی باحاله خود فیلم هم قشنگه مخصوصا با هنر نمایی شهاب حسینی ولی فیلم یک طرف اهنگ یک طرف

اینم متن اهنگ الهه زیگورات ولی  تا گوش نکنین متوجه نمیشین چه شاهکاریه اگه خواستین بگین تا اهنگ رو براتون بزارم هرچند سعی میکنم جای اهنگ وب بزارمش

یادت تو توی قلبم اومدی و پا گذاشتی گفتمت عاشقتم من یادته

اما رفتی و نموندی دل من رو تو سوزوندی عشق و اتیش دادی و رفتی یادته

به خدا دیگه تنهای تنها مثل تو شدم رسوای دنیا نمیخوام دیگه حتی یک لحظه ببینم تورو برو نبینم

به خدا دیگه تنهای تنها مثل تو شدم رسوای دنیا نمیخوام دیگه حتی یک لحظه ببینم تورو برو نبینم

یادت تو توی قلبم اومدی و پا گذاشتی گفتمت عاشقتم من یادته

اما رفتی و نموندی دل من رو تو سوزوندی عشق و اتیش دلدی و رفتی یادته

به خدا دیگه تنهای تنها مثل تو شدم رسوای دنیا نمیخوام دیگه حتی یک لحظه ببینم تورو برو نبینم

به خدا دیگه تنهای تنها مثل تو شدم رسوای دنیا نمیخوام دیگه حتی یک لحظه ببینم تورو برو نبینم

 

| 16 شهريور 1389برچسب:الهه زیگورات,| 0:16 | مرتضی|

به نام خدا

سلام به دوستای خوب و مهربون خودم که من و تنها نمیزارن امشب کمی زود تر اومدم چون کاری نداشتم گفتم بهترین کار نوشتن و اب کردن وب الهه عشقمه خوب امشب چندتا اب دارم که امیدوارم خوشتون بیاد و نظر بدین

دوست های خوبم یک گله داشتم اونم اینه که وقتی میاین من و قابل نمیدونین و نظر نمیدین امیدوارم یک ذره کم قابل بدونین و نظر بدین میدونم خسته میشین ولی منت بزارین ونظر بدین 

مر۳۰

التماس دعا

| 14 شهريور 1389برچسب:الهه عشق,| 22:23 | مرتضی|

به نام افریننده عشق و بالاترین مظهر عشق

دوستای خوبم الان داشتم وب گردی میکردم که تو ی یکی از وب ها مطلبی که تقریبا شبیه مطلب چند وقت بیش من با موضوع عشق وانواع عشق بود دیدم ولی خیلی کاملتر بد ندیدم مطلب رو برای شما به انوان یک بست بزارم البته باذکر منبع امیدوارم خوشتون بیاد و نظر یادتون نره

همه چیز در مورد عشق (  انواع عشق )

 عشق لذتی مثبت است که موضوع آن زیبایی است ، همچنین احساسی عمیق، علاقه‌ای لطیف و یا جاذبه‌ای شدید است که محدودیتی در موجودات و مفاهیم ندارد و می‌تواند در حوزه‌هایی غیر قابل تصور ظهور کند.

عشق و احساس شدید دوست داشتن می‌تواند بسیار متنوع باشد و می‌تواند علایق بسیاری را شامل شود.

در بعضی از مواقع، عشق بیش از حد به چیزی می‌تواند شکلی تند و غیر عادی به خود بگیرد که گاه زیان آور و خطرناک است و گاه احساس شادی و خوشبختی می‌بشد. اما در کل عشق باور و احساسی عمیق و لطیف است که با حس صلح‌دوستی و انسانیت در تطابق است. عشق نوعی احساس عمیق و عاطفه در مورد دیگران یا جذابیت بی انتها برای دیگران است. در واقع عشق را می‌توان یک احساس ژرف و غیر قابل توصیف دانست که فرد آنرا دریک رابطه دوطرفه با دیگری تقسیم می‌کند. با این وجود کلمه «عشق» در شرایط مختلف معانی مختلفی را بازگو می‌کند: علاوه بر عشق رومانتیک که ملغمه‌ای از احساسات و میل جنسی است، انواع دیگر عشق مانند عشق افلاطونی ، عشق مذهبی ، عشق به خانواده را می‌توان متصورشد و درواقع این کلمه را می‌توان در مورد هرچیز دوست داشتنی و فرح بخش مانند فعالیت‌های مختلف و انواع غذا به کار برد. «گراهام را دوست دارم».

انواع عشق

  • عشق حیرانی - اصطلاح حیرانی (Agape) توسط مسیحیان اولیه (و به خصوص یونانیان، ریشه این کلمه یونانی است) برای اشاره به پذیرش بی قید و شرط و دوست داشتن یک فرد اطلاق شده‌است. این نوع از عشق بر اساس تصمیم و نه احساسات شکل می‌گیرد.
  • عشق با وقار - نوعی رفتار مودبانه وموقرانه که در اواخر قرون وسطی در مورد خانم‌ها و عاشقان آنها به کار می‌رفت
  • عشق دروغین - نوعی عشق نادرست با هدف کسب مادیات
  • عشق جنسی (eros) - میل جنسی نسبت به یک فرد
  • عشق به خانواده - عشق به افراد خانواده و مهربانی به آنها
  • عشق آزاد - رابطه جنسی بر اساس انتخاب فرد که محدود به ازدواج نمی‌شود
  • شیفتگی - در عهد جدید به معنای عشق احساسی مشروط به کار می‌رود یعنی «دوستت دارم چون..»
  • عشق افلاطونی – یک رابطه نزدیک که درآن رابطه جنسی وجود ندارد یا سرکوب یا محدود شده‌است.
  • عشق ظاهری - رابطه عاشقانه‌ای که در آن پختگی لازم وجود ندارد و «راستین» نیست. این کلمه دارای بار معنایی منفی است و تاکید دارد که عشق در دوران جوانی معمولا کمتر راستین و واقعی است.
  • عشق به مذهب - تعهد و دوست داشتن خدا یا مذهب
  • عشق رومانتیک ـ علاقه‌ای که ترکیبی از صمیمیت و میل جنسی است
  • عشق راستین - عشق بدون قید و شرط یا انگیزه خاص. دوست داشتن فرد فقط به خاطر خود و نه رفتارها یا عقایدش. همچنین به عشق بی قید و شرط اشاره دارد.
  • عشق یک طرفه - مهرعاطفه‌ای که یک طرفه‌است
  • شهوت - عاطفه بر اساس شهوت و تمایل به ارضای نفس.
  • عشق لحظه‌ای - عشقی که در لحظه‌ای که فرد برای اولین بار با فردی تماس می‌گیرد به وجود می‌آید. از این عشق به مراتب در داستانها و ادبیات یاد شده‌است وبه “ love at first sight ” معروف است.
  • عشق مستلزم فداکاری - فداکاری و گذشتن از جان یا چیز با ارزش دیگری برمبنای عشق.
  • randidar.blogfa
| 14 شهريور 1389برچسب:عشق,| 0:33 | مرتضی|

زندگی اجبار نیست...

شاید آن روز که سهراب نوشت زندگی اجباری است

                                                   دلش از غصه حزین بود و غمین

حال من می گو یم

             زندگی یک در و دروازه و دیوار که نیست

 که نشد بال زدو پرواز کرد

                                                 زندگی اجبار نیست

         زندگی بال و پری دارد و مهربان تر از مهتاب است

                             تو عبور خواهی کرد

  از همان پنجره ها

                                                        با همان بال و پر پروانه

        به همان زیبایی

                                 به همان آسانی

                                                              زندگی صندوقچه ی اصرار پرستو ها نیست

         زندگی آسان است

                                    بی نهایت باید شد تا آن را یا فت

            زندگی ساده تر از امواج است

                           پس بیا تا بپریم

                                                  وتا شبنم آرامش صبح

                                                               تا صدای پر مرغان اقاقی بال و پر باز کنیم

             تا توانیم که ازاول آغاز کنیم و تا نهایت برویم

| 13 شهريور 1389برچسب:زندگی,| 1:16 | مرتضی|

كاش می شد سرزمین عشق را در میان گام ها تقسیم كرد
كاش می شد با نگاه شاپرك عشق را بر آسمان تفهیم كرد
كاش می شد با دو چشم عاطفه قلب سرد آسمان را ناز كرد
كاش می شد با پری از برگ یاس تا طلوع سرخ گل پرواز كرد
كاش می شد با نسیم شا مگاه برگ زرد یاس ها را رنگ كرد
كاش می شد با خزان قلب ها مثل دشمن عاشقانه جنگ كرد
كاش می شد در سكوت دشت شب ناله ی غمگین باران را شنید
بعد ، دست قطره ها یش را گرفت تا بها ر آرزوها پر كشید
كاش می شد مثل یك حس لطیف لابه لای آسمان پرنور شد
كاش می شد چا در شب را كشید از نقاب شوم ظلمت دور شد
كاش می شد از میا ن ژاله ها جرعه ای از مهر با نی را چشید
در جواب خوبها جان هدیه داد سختی و نا مهربانی را شنید


| 15 شهريور 1389برچسب:,| 1:59 | مرتضی|

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 6 صفحه بعد

De$ign:khanoomi